»»»»»سایه در خورشید

ساخت وبلاگ
نمی‌دونم چرا دیگه نمی‌تونم آهنگ بذارم واسه وبلاگم؛ مثل بعضی‌ها که توی اینستای مسخره و کانال‌‌های چرت و پرتِ تلگرام‌شون با آهنگ‌‌های بی‌فایده‌ی هایده دارند به قول خودشون صفا می‌کنند!نمی‌دونم؛شاید باید این قالب کهنه و قدیمی وبلاگ‌ عزیزم را عوضش کنم!شاید هم بعدش همین آش باشد و همین کاسه!نمی‌دونم!راستی؛ گفتم کاسه...یاد آدم‌های کاسه‌لیس افتادم و البته نون به نرخ روز خور!و باز چه دنیای قشنگی!بگذریم!...بروم!بروم صفایی کنم با صدای مطهرِ «مطهری دفاع مقدس»!لحن بهشتیِ «بهشتی جبهه‌ها»!لهجه‌ی دل‌بر و دوست‌داشتنی و مشتی تهرانی!شهد شیرین صوت یک شهید!نوای یک نور!آری!بشنو از نی؛شهید «حسن باقری» »»»»»سایه در خورشید...
ما را در سایت »»»»»سایه در خورشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msayehdarkhorshida بازدید : 33 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1402 ساعت: 1:30

اگر هر اتفاقی که برای هر کسی و در هر جای دنیا بخواهد بیوفتد و قبلش تو خوابش را ببینی آن‌هم با تمام جزئیاتش اسمش چیست؟ خواب؟!این‌که بعضی‌وقت‌ها حتی جلوتر بروی و خودت را هم‌زمان با آن اتفاق و با آن شخص و در آن محل و مکان و موقعیت ببینی اسمش چیست؟ باز هم خواب؟!یا این‌که کسی قصد و تصمیم کاری را داشته باشد و تو اما زودتر از آن شخص هم انجام آن کار، هم سرانجامش را در خواب ببینی چه؟!شاید همه‌ی این‌ها اسمش خواب باشد اما یک کم عجیب نیست؟!البته قبل از آن‌که یک کم عجیب باشد، حقیقتی باورنکردنی است! حتی برای خودم!تا جایی که گاهی فکر می‌کنم شاید تعبیر آن خواب‌هایم هم خودش یک خواب باشد!یک خواب طولانی... »»»»»سایه در خورشید...
ما را در سایت »»»»»سایه در خورشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msayehdarkhorshida بازدید : 26 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1402 ساعت: 1:30

به زمین که آمد،می‌خواندند؛باز شب شد، آفتاب نیامد، طیبه درآمد......اونم مثل نوّه‌اش عاشق مادربزرگش بود و هم‌سن نوّه‌اش بود که مادربزرگش رو از دست داد.مثل من عاشق مادرش بود و هم‌سن من بود که مادرش رو از دست داد.و حالا اون هم‌سن مادرش بود و من هم‌سن اون وقتی که اون مادرش رو از دست داد....به آسمان که رفت،می‌خوانیم؛باز شب شد، مهتاب درآمد، طیبه نیامد... »»»»»سایه در خورشید...
ما را در سایت »»»»»سایه در خورشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msayehdarkhorshida بازدید : 26 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1402 ساعت: 1:30

به نام خدا که رحمتش بی‌اندازه است و مهربانی‌اش همیشگی سوگند به صف‌بستگان [مانند فرشتگان، نمازگزاران و جهادگران] که صفی [منظم و استوار] بسته‌اند. و به بازدارندگان که [انسان را از گناهان] به شدّت باز می‌دارند.. خلوتگاهی ساخته‌ام از خیالم در خورشید؛ پذیرای دل‌هایی که دوست می‌دارند، می‌سوزند، می‌لرزند اما، هرگز تسلیم نمی‌شوند.... و دیگر این‌که؛ به جز «لئا»؛ (دختری که رو به سوی خدا دارد...) «دیوونه‌‌ی داداشیِ» وبلاگِ «قطعه ۲۶»«طاها»ی «سایه در خورشید» «سایه‌ی حاج‌قاسم» «سایه» و «سایه‌ی هیچ» هر کدام‌شان هم با افتخار «درباره‌ی‌ من» است...! . . . »»»»»سایه در خورشید...
ما را در سایت »»»»»سایه در خورشید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msayehdarkhorshida بازدید : 35 تاريخ : شنبه 1 مهر 1402 ساعت: 15:18